استاد ماهر (دکتر قلب من) [فصل دوم] P{➐}
جینهو از ترس نمیتونست کاری کنه
تیر خورده بود به پهلوی شوگا
وقتی در ون باز شد چهره جیهوپ پدیدار شد:
بدویین بیاین بالا
جینهو و کوک شوگا رو سوار ماشین کردن
هوپی:جینهو بیا بلا بدو*بلند*
اما وقتی خواست جینهو سوار بشه بادیگارد هیونجین از پشت گرفت شما برین همین الان *داد*
جیهوپ وقتی دید که اگه بیشتر از این بمونه اسیر هیونجین میشه سریع در و بست و پاشو گذاشت رو گاز و رفت
شوگا:ه...همین الان نگهدار*داد*
هوپی:نمیتونم اگه وایستیم گیرمون میندازن
شوگا:جینهو اونجا مونده بعد تو میگی گیرمون میندازن؟همین الان ... اخخخخخخ
کوک:تکون نخور
شوگا:گفتم نگهدار
هی:نمیتونم
.
.
هیو:بالاخره اومدی ، فقط کار اشتباهی کردی بهشون گفتی
جینهو:داداشمو کجا بردی؟؟
هیو:اوووو داداشت تازه یام اومد ، جاش امنه نگران نباش ، ببرینش
.
.
خونه:/
هوپی:بزار کمکت کنم
شوگا:نمیخوام برو کنار
شوگا خواس از ماشین پیاده بشه که افتاد
کوک:لجبازی نکن ، بزار کمکت کنیم
شوگا بلند شدو یقه جیهومو و گرفت:
ا..اگه بلایی سرش بیاد م..من میکشمت
هومی:من نمیتونستم همینطوری اونجا بمونم تا گیر بیوفتیم
کوک:شوگا بیا بریم داخل حالت خوب نیست
.. خواست دستشو بگیره که شوگا نزاشت:
ن..نمیخوام *لنگان لنگان رفت*
.
.
هیو:خب خب خب بریم به ادامه کارمون برسیم
تهیونگ بی جون از دستاش اویزون شده بود و نمیتونست کاری بکنه:
ت..تو نمیتونی ه..هیچ غ..لطی بکنی
هیو:میتونم خوبشم میتونم ، هع اگه بدونی با خواهرت چیکار میکنم عمرا این حرف و میزدی
ته:چی؟؟
هیو:هیچی ولش کن فعلا مهم نیست
ته:گفتم چه زری زدی؟*داد*
هیو:ببین با من درست حرف بزن وگرنه ..
ته:چیه میخوای بکشیم؟بیا بکش دیگه چرا منتظری؟
هیونجین روبه بادیگاردا:اونقد بزنیدش تا ادم بشه ، فقط نمیره که حالا حالاها باید زجر بکشه
ب:چشم قربان
.
.
هوپی:شوگا لجبازی نکن داری میمیری پسر
شوگا:تو یکی فقط خفه شو
نامی:راست میگه، کوک برو شروع کن
شوگا:دستت به من بخوره اهههههههههههه*بیهوش شد*
کوک:ببخشید نمیتونم کاری جز این بکنم*داروی بیهوشی رو بهش تزریق کرد*
کوک:برین بیرون تا کارمو شروع کنم
نامی:اوکی
....
تیر خورده بود به پهلوی شوگا
وقتی در ون باز شد چهره جیهوپ پدیدار شد:
بدویین بیاین بالا
جینهو و کوک شوگا رو سوار ماشین کردن
هوپی:جینهو بیا بلا بدو*بلند*
اما وقتی خواست جینهو سوار بشه بادیگارد هیونجین از پشت گرفت شما برین همین الان *داد*
جیهوپ وقتی دید که اگه بیشتر از این بمونه اسیر هیونجین میشه سریع در و بست و پاشو گذاشت رو گاز و رفت
شوگا:ه...همین الان نگهدار*داد*
هوپی:نمیتونم اگه وایستیم گیرمون میندازن
شوگا:جینهو اونجا مونده بعد تو میگی گیرمون میندازن؟همین الان ... اخخخخخخ
کوک:تکون نخور
شوگا:گفتم نگهدار
هی:نمیتونم
.
.
هیو:بالاخره اومدی ، فقط کار اشتباهی کردی بهشون گفتی
جینهو:داداشمو کجا بردی؟؟
هیو:اوووو داداشت تازه یام اومد ، جاش امنه نگران نباش ، ببرینش
.
.
خونه:/
هوپی:بزار کمکت کنم
شوگا:نمیخوام برو کنار
شوگا خواس از ماشین پیاده بشه که افتاد
کوک:لجبازی نکن ، بزار کمکت کنیم
شوگا بلند شدو یقه جیهومو و گرفت:
ا..اگه بلایی سرش بیاد م..من میکشمت
هومی:من نمیتونستم همینطوری اونجا بمونم تا گیر بیوفتیم
کوک:شوگا بیا بریم داخل حالت خوب نیست
.. خواست دستشو بگیره که شوگا نزاشت:
ن..نمیخوام *لنگان لنگان رفت*
.
.
هیو:خب خب خب بریم به ادامه کارمون برسیم
تهیونگ بی جون از دستاش اویزون شده بود و نمیتونست کاری بکنه:
ت..تو نمیتونی ه..هیچ غ..لطی بکنی
هیو:میتونم خوبشم میتونم ، هع اگه بدونی با خواهرت چیکار میکنم عمرا این حرف و میزدی
ته:چی؟؟
هیو:هیچی ولش کن فعلا مهم نیست
ته:گفتم چه زری زدی؟*داد*
هیو:ببین با من درست حرف بزن وگرنه ..
ته:چیه میخوای بکشیم؟بیا بکش دیگه چرا منتظری؟
هیونجین روبه بادیگاردا:اونقد بزنیدش تا ادم بشه ، فقط نمیره که حالا حالاها باید زجر بکشه
ب:چشم قربان
.
.
هوپی:شوگا لجبازی نکن داری میمیری پسر
شوگا:تو یکی فقط خفه شو
نامی:راست میگه، کوک برو شروع کن
شوگا:دستت به من بخوره اهههههههههههه*بیهوش شد*
کوک:ببخشید نمیتونم کاری جز این بکنم*داروی بیهوشی رو بهش تزریق کرد*
کوک:برین بیرون تا کارمو شروع کنم
نامی:اوکی
....
۳۳.۰k
۰۶ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.